دریای سرد

سلام رهگذر

دریای سرد

سلام رهگذر

نامجو

دست بردار از این میکده‌ی سر به سری
پای بگذار به اون راهی که فکر کنی بهتری
که فقط،
فکر کنی بهتری...

دست بردار و برو، ول کن این خم ساغری
ای عشق با تو حرف می‌زنم، ای رنج مگر آجری؟!

بیچاره ما که پیش تو از خاک کمتریم

ای دهر تو بخور این راه را کلاً، که ما نخواستیم داوری

ای کاش داوری در کار بود

کاشکی قضاوتی در کار بود

بگذار تا مقابل روی تو بگذریم،

دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم

حلقه بر در می‌زنیم،

ما که خود فی نفسه چون حلقه بر دریم

زمانه به ما هیچ نداده‌ست یاوری

خورشید به ما هیچ نکرد‌ه‌ست مادری

چون دوست دشمن است، شکایت کجا بریم؟

گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من
از خاک بیشتر نه، که از خاک کمتریم

فرصت کوتاه بود و سفر جانکاه
اما یگانه بود و هیچ کم نداشت

کاشکی قضاوتی در کار بود

ای کاش دلبری در کار بود

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد